غريبی

غريبه توی غربت


10/23/2006
سلام آقاي وبلاگ
احوالاتتان؟
مي بينم اين مدت چشم ما را دور ديديد بد جور تغيير كرديد.من بازم برگشتم.آره مي دانم دل من هم تنگ شده بود.راستش هيچ هدفي ندارم.مدتي است دلم براي نوشتن تنگ شده است.يادتان كه هست آخرين بار تابستان 2 سال پيش بود. تبليغي نمي كتم ببينم صدايي يا
دوستي يا كسي يا رهگذاري هم به ياد غريبه هست يا نه؟
دلم تنگه آقاي وبلاگ دلم تنگه

7/02/2004

يك سال گذشت

يك سال گذشت ,يعني پارسال همين موقعها داشتم از استرس ميمردم,نه نه استرس نبود يه حسه خستگي بود...بعد از امتحان ديگه حسي نبود فقط ميخواستم برسم خونه و بخوابم همين

واي نميتونم اصلا به پارسال فكر كنم نه اينكه بد بود ...اتفاقا جالب بود بعضي وقتها حالم ميداد ...ولي فشارش خيلي بود خيلي
همه ميگفتند استرس نداره كه من هم الان ميگم استرس نداره كه...ولي
وقتي در شرايطش قراربگيري حرف هيچكس مهم نيست فقط فقط خود آدم
-----
يونان در فينال
كسي باور ميكنه؟
قبل از جام كسي باور ميكرد؟
خلاصه يونان در فينال
-----

6/30/2004

نوشته عباس معروفي در مورد الانش

دوست نداشتم توی قوطی بنشينم و رمان بنويسم، ساعت کار بزنم و بگويم چهل صفحه مثلا نوشتم. دوست نداشتم حقوق بخور و نميری بگيرم و گاهی با چمدانی پر از کتاب در مجلسی حاضر شوم و از حضار خواهش کنم که کتاب هام را بخرند. دوست نداشتم که حرفم را در سينه ام خفه کنم و برای گذران امور، و يا برای خوشايند اين و آن سربه زير و قابل انعطاف شوم، مثل پاستيل، مثل لاستيک، مثل موم.

سرکش بوده ام، کوهی بوده ام. کودکی ام در کوهستان رقم خورد. زير دست پدربزرگم تربيت شدم، آدمی که با بادامی می ساخت، اما به هيچ دامی تن نمی داد. شايد هم زندگی مرا او تباه کرد که با لگد به زير سفره مصلحت طلبی بزنم.

نوزده ساله بودم که سر سفره صبحانه ای با پدرم، سفره را به صورتش کشيدم و از خانه اش رفتم. رفتم و هفته بعد به عنوان سرباز صفر سر از پادگان صفر پنج کرمان در آوردم. اگر در خانه پدری تحمل شنيدن زور نداشتم، در پادگان اما کتک خوردم، توهين شنيدم، بيگاری کشيدم، زندانی شدم، و وقتی خدمتم تمام شد ديگر به خانه پدری برنگشتم. اما ياد گرفتم چه جوری با کار سخت نجاری پول در بياورم، چه جوری با فعلگی شکمم را سير کنم، و چه جوری خودم را سرپا نگه دارم که ساعاتی از شب هام را به خواندن و نوشتن بپردازم. وقتی به آلمان آمدم فرصتی به دستم آمد که ياد روزها و سال های گذشته ام بيفتم.
...
كاملش را در لينك پايين بخونيد
'حالا يک کتابفروشی دارم

6/29/2004

لينكدوني

نطق پيش از دستور
///

زن ايرانی 'قورباغه زاييد'
///

محاکمه سه اصلاح طلب در دادگاه های بدون هيات منصفه

///
داستان كوتاه
چند‌نفر از ما به دوست‌مان‌، کالبي، اخطار داده ‌بوديم
///
بحث انتقادي كه در مورد كاپوچينو راه افتاده خيلي جالبه بخصوص واسه مايي كه يك روز عطسه ميخواستيم راه بندازيم ,

منتظر يک پيشنهاد عملی
کاپوچينو ؛ کاپيتانی که خوب بازی نمی‌کند


6/25/2004
رو می کنم به آينه ... رو به خودم داد می زنم
ببين چقدر حقير شده ... اوج بلند بودنم

رو می کنم به آينه ... من جای آينه می شکنم
رو به خودم داد می زنم ... اين آينه ست يا که منم

...من و ما کم شده ايم٫ خسته از هم شده ايم...
...بنده خاک، خاکِ ناپاک ٫خالی از معنای آدم شده ايم...

...دنيا همون بوده و هست ٫حقارت از ما و منه...
...وگرنه پيشِ کائنات ٫ زمين مثل يه ارزنه...

...زمين بزرگ و باز نيست ٫دنيای رمز و راز نيست...
...به هر طرف رو می کنم ٫راهِ رهايی باز نيست...


...من و ما کم شده ايم ٫خسته از هم شده ايم...
...بنده ی خاک، خاکِ نا پاک ٫خالی از معنای آدم شده ايم...

...دنيا کوچک تر از اونه ٫که ما تصور می کنيم...
...فقط با يک عکس بزرگ ٫چشمامونو پُر می کنيم...

...به روز ما چی اومده ٫من و تو خيلی کم شديم...
...پاييز چقدر سنگينی داشت ٫که مثل ساقه خم شديم...


...من و ما کم شده ايم ٫خسته از هم شده ايم...
...بنده خاک، خاکِ ناپاک ٫خالی از معنای آدم شده ايم...


رو می کنم به آينه ... رو به خودم داد می زنم
ببين چقدر حقير شده ... اوج بلند بودنم

رو می کنم به آينه ... من جای آينه می شکنم
رو به خودم داد می زنم ... اين آينه ست يا که منم

...رو می کنم به آينه...

من خيلي لعنتي هستم چرا جلوي دهنم نگرفتم...هان چرا ... اون بايد حرف ميزد اون بايد ميگفت...من چرا نميتونم باعث آرامشت بشم...چرا من عذابم؟
شديدا دچار عذابم ...حس بديه خيلي بد ...بد بد بد

سقف

اين ترانه فرهاد خدايش خيلي توپه
,ببخشيدم كه امروز كلي متن ترانه اينجا گذاشتم ولي ارزش خوندن دارند حتي فكر ميكنم اين شكلي كمتر وقتتون الكي هدرد دادم ...

تو فکر یک سقفم . یک سقف بی روزن
یک سقف پا بر جا . محکم تر از آهن
سقفی که تنپوش هراس ما باشه
تو سردی شبها . لباس ما باشه
سقفی اندازه قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل . از شب و ستاره میگم
از تو و از خواستن تو میگم و دوباره میگم
زندگیمو زیر این سقف . با تو اندازه میگیرم
گم میشم تو معنی تو . معنی تازه میگیرم
سقفمون افسوس و افسوس . تن ابر آسمونه
یه افق . یه بی نهایت . کمترین فاصلمونه
تو فکر یک سقفم . یک سقف رویایی
سقفی برای ما . حتی مقوایی
تو فکر یک سقفم . یک سقف بی روزن
سقفی برای عشق . برای تو با من
سقفی اندازه قلب من و تو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف اگه باشه . میپیچه عطر تن تو
لختی پنجره هاشو . میپوشونه پیرهن تو
زیر این سقف . خوبه عطر خود فراموشی بپاشیم
آخر قصه بخوابیم . اول ترانه پاشیم
سقفمون افسوس و افسوس . تن ابر آسمونه
یه افق . یه بی نهایت . کمترین فاصلمونه
تو فکر یک سقفم...

جغد بارون خورده ای . تو کوچه فریاد میزنه
زیر دیوار بلندی . یه نفر جون میکنه
کی میدونه تو دل تاریک شب چی میگذره؟
پای برده های شب . اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریکیها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
من اسیر سایه های شب شدم
شب اسیر تور سرد آسمون
پا به پای سایه ها باید برم
همه شب به شهر تاریک جنوب
دلم از تاریکیها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
چراغ ستاره من رو به خاموشی میره
بین مرگ و زندگی اسیرم شدم باز دوباره
تاریکی با پنجه های سردش از راه میرسه
توی خاک سرد قلبم بذر کینه میکاره
دلم از تاریکیها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم
خودشو اینور و اونور میزنه
تو رگای خسته سرد تنم
ترس مردن داره پر پر میزنه
دلم از تاریکیها خسته شده
همه درها به روم بسته شده
دلم از تاریکیها خسته شده
همه درها به روم بسته شده

خواننده : فرهاد

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
حل این معما . نه تو دانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد . نه تو مانی و نه من
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی . چو هستی خوش باش
این کوزه چون من . عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن آن میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
گر آمدنم به من بدی . نآمدمی
ور نیست شدن به من بدی . کی شدمی؟
ور که نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی . نه بدمی . نه شدمی
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی . چو هستی خوش باش

خیام نیشابوری